آخرین مقاتله ما با «اسلام آمریکایی» است
خلاف آنچه بسیاری می پندارند،آخرین مقاتله ما _ به مثابه سپاه عدالت _ نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است ، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیر پاتر است .
انقلاب یک تغییر دفعی و غیر تدریجی است، تحولی است که به یکباره روی می دهد.
این سخنی است که به سادگی بر زبان می آید ، اما بیان کننده هیچ چیز نیست مگر آنکه "علت تغییر " را دریابیم و از آن مهم تر ، "علت دفعی بودن تغییر " را . "تغییر " لازمه وجود جهان است و "زمان " لفظی است بیانگر همین تغییر. عالم هستی "ذات واحد " است متحول، و درست خلاف آنچه می پندارند، این تحول علت وجود زمان است ، نه بالعکس.
از اثبات این مدعا در می گذرم چرا که فرصت بسیار می خواهد و با این مبحث نیز چندان مرتبط نیست. و اما بشر، گذشته از تحولات فردی و جمعی ، تحولی دیگر نیز دارد که در آن فرد و جمع را از یکدیگر تفکیک نمی توان کرد. عالم هستی ذات واحدی است در حال تحول ، و بشر درپیوند با عالم هستی این سیر تحول کلی را نیز طی می کند. اگرمنتسب است به مولایمان علی (ع) که فرموده «اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر...»[دیوان امام علی(ع)]این سخن فقط استعاره ای ادبی نیست. تاویل این سخن آن است که در حقیقت این انسان است که او را باید "عالم اکبر " دانست، نه عالمی که بیرون از وجود انسان تا لا یتناهی گسترده است . مفهوم "بیرون " و "درون " اینجا درهم می ریزد. در ظاهر، بشر جزئی از عالم هستی است و اما در باطن، عالم هستی آینه تجولات درونی بشر است.
نباید پنداشت که بشر از سر صدفه دریکی از سیارات یکی از منظومه ها ی خوررشیدی کهکشان کعبه پا به دنیا گذاشته است و فارغ از باقی عالم ، سیر تجولی را در کره زمین طی کرده و اکنون نیز عالم پیرامون ما نسبت به آنچه در این سیاره خاکی میگذرد بی اعتنا ست. اگر بشر رابطه بین تحولات انفسی خود و عوالم آسمانی را در نمی یابد ، نباید بینگارد که چنین رابطه ای وجود ندارد .
عالم ذات واحدی است و غایت آفرینش بشر از غایت کل وجود جدا نیست و اگر در ماثورات دینی ما هست که پس از برقراری حکومت عدل جهانی _ که غایت تکاملی مقام جمعی بشر است _ قیامت صغرا نیز واقع می شود و همه عالم هستی در هم می ریزد و نظام دیگری به خود می گیرد ، و از همین جاست.یعنی هنگامی جهان به مقصد می رسد که آدم _ در مقام کلی خود _ به مقصد تکاملی خویش رسیده باشد .... و این تکامل را به مفهوم متعارف تکامل بیولوژیک ناشی از "تطور انواع " نگیرید ، که آن خرافه ای بیش نیست .
مقصد تکاملی یا غایت آفرینش آدم کجاست؟ من نمی دانم بدون تفکر و تامل در "طرح کلی عالم " چگونه می توان به حقیقت رسید. مورچه ای که تلاش میکند تا آذوقه زمستانش را جمع آورد نه در عالم تامل می کند و نه خود را می شناسد، و همین که بشر در طرح کلی عالم می اندیشد و در جست و جوی حقیقت است معلوم می دارد که او روحآ امکان محیط شدن بر عالم هستی را دارد، اگر چه جسمآ به خاک وابسته است و امکان پرواز نیز ندارد. و حقیقت هیچ چیز را بیرون از طرح کلی عالم نمی توان دریافت، چه برسد به حقیقت وجود انسان را که مظهر همه عوالم است.
خلاف تفکر علمی جدید ، "آدم " خود مقصد و مقصود خلقت کائنات است و همه عالم اکبر عرصه ای است تا این کهکشان کعبه و این منظومه خورشیدی خلق شوند و این سیاره خاکی که نگین انگشتری عالم است و حجت اولین و آخرین خداوند را در خود می پرورد . یعنی همه عالم خلق شده است تا آدم خلق شود و اگر قدمای ما می گفتند که زمین مرکز عالم است ،این سخنی نیست که کوپرنیک و گالیله با یک تلسکوپ بتوانند آن را نفی کنند . "زمین مرکز عالم است " یک حکم تمثیلی است و نباید آن را در کنار احکام علوم تجربی نهاد و حکم به صحت و سقم آن کرد و اگر نه ،با عقل علمی جدید همه معتقداتی که انسان از طریق وحی و تاویل یافته است خرافاتی مضحک بیش نیستند. زبان تمثیل زبانی از یاد رفته است و عقل علمی جدید که به تبع اطلاق احکام علوم تجربی بر کل عالم پدید آمده چه می تواند دریابد که "حیات بشر با حجت الله آغاز شده و به حجت الله پایان میگیرد " یعنی چه؟ این عقل جدید چه می تواند دریابد که "هبوط از برزخ یا بهشت مثالی وجود بشر به ارض اسفل " یعنی چه؟این عقل جدید چگونه می تواند طرح کلی حیات بشر را در قصه آفرینش آدم دریابد؟ و نمی دانم انسانی که تاریخ را بر "انتظار موعود " معنا نمی کند، چگونه می خواهد معانی جنگ ها و صلح ها و تحولات تاریخی و انقلاب هارا در یابد؟ و به راستی من نمی دانم اگر کسی طرح کلی حیات بشر در قصه آفرینش را در نیابد، چگونه می خواهد معتقدات بشر را نسبت به وحی و ارسال انبیا و دین و معاد..... معنا کند؟
حقیقت آخرین چیزی است که بشر _ در مقام کلی خویش _ به آن خواهد رسید و بنابراین ، "حکومت حق " که بر مطلق عدل بنا شده، آخرین حکومتی است که در سیاره زمین بر پا خواهد شد. همه تحولات تاریخی در حیات بشر "در انتظار موعود " صورت گرفته است، چه بدانند و چه ندانند. اگر بشر "تصویری فطری " از غایت آفرینش خویش نداشت، هرگز با "وضع موجود " مخالفتی نمی کرد و نیاز به تحول یک بار برای همیشه در وجودش می مرد. اما هرگز بشر به وضع موجود رضا نمی شود و به آنچه دارد بسنده نمی کند، چرا که از وضع موعود صورتی مثالی دارد منقوش در فطرت ازلی خویش، و تا وضع موجود خویش را با این صورت مثالی و موعود منطبق نبیند دست از تلاش بر نمی دارد.آیه «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملا قیه »[انشقاق/6] تاویلی دارد و آن اینکه غایت تلاش انسان "لقای حقیقت " است _ چه انسان در حیثیت فردی خویش، چه در حیثیت جمعی، و چه در آن حیثیت کلی که بدان اشاره رفت.
آیا من بیش از حد خویش حجاب تقیه را ندریده ام؟ نمی دانم؛ اما هر چه هست ، من تصور میکنم که روزگار بیان این سخنان سر رسیده است.
پیامبران بزرگ همواره در اعصار جاهلی مبعوث گشته اند واین نه فقط به آن علت است که در عصر جاهلیت ، بشر مستغرق در ظلمات بیش تر نیاز به هدایت دارد، بلکه به این علت است که در صیرورت تاریخی حیات بشر این قاعده کلی وجود دارد که انسان تا گرفتار عصری از جاهلیت نشود قابلیت هدایت نمی یابد و اصلآ حکمت وجود شیطان در قصه آفرییش آدم در همین جاست که اگر شیطان نمی بود که انسان را از بهشت حقیقت مثالی وجود خویش به زیر آورد ، او قابالیت "تلقی کلمات " و "توبه " پیدا نمی کرد. " انا لله و انا الیه راجعون " "دایره کاملی " است که عالم هستی را معنا می کند. تلاشی که این انسان بر مهبط خویش برای رجعت به حقیقت وجود خود می کند مجموع تحولات تاریخی است که از حجت اول تا حجت آخر روی می دهد.
از رنسانس به این سو که آخرین عصر جاهلیت بشر آغاز شده، حیات تاریخی اقوام انسانی در سراسر سیاره به یکدیگر ارتباط پبدا کرده است تا بشر در حیثیت کلی خویش مصداق محقق بیابد و اگر تحولی روی می دهد برای همه بشریت یکجا اتفاق بیفتد. تعبیر "دهکده جهانی " نشان می دهد که آخر الزمان و عصر ظهور موعود رسیده است، چرا که آن تحول عظیم که بشر در انتظار آن است باید همه بشریت را شامل شود _که خواهد شد. در این آخرین عصر جاهلیت است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش از اسمان معنوی هبوط خواهد کرد _ که کرده است _ و در همین عصر است که بشر در حیثیت کلی وجود خویش "توبه " خواهد کرد، که با پیروزی انقلاب اسلامی درایران _ که ام القرای معنوی سیاره زمین است _ این عصر نیز اغاز شده و می رود تا بالتمام همه زمین و همه بشریت را فراگیرد.
این سخنان نسبتی با هیستوریسیسم ندارد و البته اگر کسانی می خواهند با نسبت دادن این سخنان به تاریخ انگاری هگلی از حقیقت بگریزند و یا دیگران را به بی راهه ها و کژراهه ها بکشانند، خود دانند. عصر توبه انسان در حیثیت کلی وجود آغاز شده است و او می رود تا خود را باز یابد. آن که حقیقت را فراموش کند ، به مصداق«نسوا الله فانسیهم انفسهم »[حشر/19] خود را گم خواهد کرد و انسان امروز در یک رویکرد دیگر باره به حقیقت ، می رود تا خود را باز یابد.
فروپاشی کامل کمونیسم اگر چه اکنون دولت مستعجلی است برای دموکراسی غرب، اما حتی از میان سیاستمداران آمریکایی نیز هیچ کدام نیستند که این پیروزی را شیرین و بدون اضطراب یافته باشند. هیبت آنکه خواهد آمد و انتظار انسان را پایان خواهد داد از هم اکنون همه قلب ها را فرا گرفته است. انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت، و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان ها به غایت خلقت خویش واصل شوند ، همه نظاماتی که بشر از چند قرن پیش در جست وجوی یوتوپیای لذت و فراغت _ که همان جاودانگی موعود شیطان است برای آدم فریب خورده _ به مدد علم تکنولوژیک بنا کرده است یکی پس از دیگری فرو خواهد پاشید و خلاف آنچه بسیاری می پندارند، اخرین مقاتله ما _ به مثابه سپاه عدالت _ نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است ، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیر پاتر است . اگر چه این یکی نیز و لو "هزار ماه " باشد به یک "شب قدر " فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وراث زمین خواهند شد.
مقاله ای را که مطالعه فرمودید از سری مقالات «دین همه دین است» می باشد که در آینده سایر مقالات این بحث(اسلام امریکایی) روی وبلاگ قرار خواهد گرفت .
در اوج هنگامه طرح اصلاحات حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی(سابق) به رهبری گورباچف که از ناحیه بلوک نیرومند کمونیستی آن روز جهان به منزله گامی مستحکم در حل مشکلات و تثبیت وضعیت کمونیستها تلقی میشد، فقط یک نفر بود که از وقوع حتمی حقیقتی سخن گفت که از دید همگان و حتی نخبهترین تحلیلگران مسائل بینالمللی نیز کاملاً پنهان مانده بود. شنیدن صدای شکستن استخوانهای کمونیسم و آغاز فروپاشی آن و سپردن تومار نظام پرادعا و گستردة عقیدتی سیاسی کمونیسم به موزة تاریخ را، ماهها پیش از آنکه نخستین آثار عملی فروپاشیدن یکی از دو قطب بزرگ جهان آشکار شود، جهانیان ناباورانه از زبان امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران در نامة معروف وی به صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی شنیدند. چندی نگذشت که جهان شاهد وقوع پیشبینی شگفتانگیز امام خمینی بود. این تحلیل و دریافت شگفت از پدیدههای پیچیده و پنهان سیاسی و اجتماعی جهان از سوی امام خمینی منحصر به همین واقعه نبود. او پیش از این در شرایطی که رهبران اروپا و امریکا با اطمینان از ثبات رژیم پهلوی در ایران، این کشور را جزیره ثبات و آرامش غرب در خاورمیانة متلاطم میخواندند و با آرامش خیال عظیمترین طرحهای استراتژیک سیستمهای حمله و دفاع موشکی و مخابراتی و استراق سمع را در ایران به عنوان پایگاه مطمئن خویش پیاده میکردند، امام خمینی با قاطعیتی شگفتآور از پیروزی قریبالوقوع نهضت اسلامی مردم ایران و سرنگونی حتمی رژیم شاه و شکست امریکا و غرب در حمایت از وی بارها سخن گفت؛ هر چند که پیشبینیها و وعدههای امام خمینی در آن زمان جز از ناحیة پیروان وی، جدی گرفته نشد اما انقلاب اسلامی، آنگونه که امام خمینی وعدة آنرا داده بود پیروز شد و تومار شاه و شاهنشاهی از ایران برچیده شد.
وقتی که صدام با اتکا به پشتیبانی گستردة هر دو بلوک غرب و شرق به ایران حمله کرد؛ امام خمینی از ناکامی و شکست حتمی صدام و حامیانش سخن گفت. ایران در زمان حمله حزب بعث در حال تأسیس اولین نهادهای نظام سیاسی خویش بود و بازسازی ارتش روزهای نخست خویش را میگذرانید و نظام جمهوری اسلامی فاقد یک سیستم دفاعی مقتدر و مجهز بود. با محاسبات ظاهری و واقعیتها و وضعیت نیروها و تجهیزات نظامی ایران در آن روز، شکست ایران و پیروزی صدام قطعی مینمود اما اینبار نیز امام خمینی با آن نگاه عارفانهای که از بینش و نظام خاص معرفتی خویش در تحلیل شرایط ایران و نظام حاکم بر جهان مینگریست، از پیروزی ملت ایران در دفاع مشروع خویش و درماندگی و شکست قطعی جنگافروزان سخن گفت. هشت سال بعد وقتی که با تصمیم امام خمینی پایان جنگ اعلام شد، صدام و حامیان وی نه تنها به هیچیک از هدفهای خویش نرسیدند بلکه موجودیت و موقعیت آنان بر اثر مقاومت و روشنگریها و اقتداری که جمهوری اسلامی در دوران دفاع هشت ساله خویش کسب کرده بود شدیداً به مخاطره افتاد. در اینجا نیز پیشبینی و تحلیل درست و واقعبینانة امام خمینی که از رئالیسم هوشمندانة آن عارف واصل نشأت میگرفت به تحقق پیوست.
بازگویی مواردی که امام خمینی قبل از بروز نشانههای عینی و خارجی وقایع سیاسی و اجتماعی به تحلیل و پیشبینی آنها پرداخته است نیازمند کتابی مفصل با ذکر مستندات و شواهد میباشد. اما اشاره به یک مورد بارز دیگر در تأمین هدف این مقاله خالی از لطف نیست.
امام خمینی چندی قبل از پایان جنگ تحمیلی و در شرایطی که رهبران کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس در اتحادی بیمانند به حمایت گسترده مالی و سیاسی از صدام برخاسته بودند با صراحت تمام نسبت به حمله آینده صدام به این کشورها و به آتش کشیدن منطقه هشدار داد. شیخنشینهای خلیجفارس این هشدار را جدی نگرفتند اما دیری نپایید که صدام به خاک دو متحد خویش حمله کرد و چاههای نفت منطقه را به آتش کشید، آتشی که هر چند خود در آن سوخت اما آثار شوم آن به حضور نیروهای نظامی امریکا در منطقه منتهی گردید.
اکنون و با توجه به نمونههای یاد شده، زمان آن فرا رسیده است تا پیروان امام خمینی در همه گروهها و جناحهای سیاسی کشور که بارها تحقق پیشبینیهای او را شاهد بودهاند و درستی تحلیلها و مواضع او را در عمل تجربه و لمس کردهاند توجه خویش را به یکی از مهمترین دغدغههای امام خمینی که بخصوص در دو سال آخر عمر ایشان بارها نسبت به آن هشدار داده شده است به طور جدی و همهجانبه معطوف نمایند.
مسأله پیدایش قرائت و جریانی انحرافی از اسلام به نام اسلام امریکایی موضوعی بود که در پیامهای اواخر عمر امام خمینی با حساسیت فراوان مورد تبیین و بازگویی و هشدار قرار گرفته است. متأسفانه در این مورد نیز همانند دیگر هشدارها و پیشبینهای آن مرد الهی، آنگونه که میبایست، این موضوع مورد توجه واقع نگردید و در داخل کشور عمدتاً مسأله تقابل اسلام ناب و اسلام امریکایی به حدّ نزاعهای سیاسی جناحها فرو کاسته شد. در حالی که در ادبیات امام خمینی مسأله رویارویی همهجانبه امریکا و غرب در قالب تقابل اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی(ص) به مثابة مرکز ثقل رویارویی گستردة فرهنگی و سیاسی آیندة جهان اسلام با امریکا و غرب مطرح بود.
امام خمینی با استناد به تأثیر واقعی ابعاد روشنگریهای فزایندة انقلاب اسلامی و گسترش توجه جوامع اسلامی به پیامهای شورانگیز و بیدارگرانه انقلاب که خود برخاسته از احیای روح واقعی اسلام و شعائر دینی و فرهنگ قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) و نتیجه زدودن غبارهای تحریف از چهره نورانی و تحول آفرین اسلام بود بر این نکته وقوف عارفانه داشت که امریکا و غرب برای مهار امواج بیداری اسلامی چارهای جز پناه بردن به استراتژی تحریف جنبههای حیات آفرین اسلام و خنثیکردن اندیشه سیاسی اسلام ندارد. هشدار امام خمینی نسبت به گفتمانی بود که امریکا از رهگذر ترویج آن با استفاده از سلطة رسانهای و تبلیغاتی خویش به جنگ اندیشههای مترقی و اجتماعی اسلام ناب برخواهد خاست. اکنون همانگونه که آن پیر دریادل ترسیم کرده بود شاهد هنگامهای از تلاش بلندگوها و عوامل پیدا و پنهان امریکا و غرب در جهان اسلام هستیم که با انواع شعارها و روشها به مخدوش نمودن چهره اسلام راستین مشغولند. مدافعان سینهچاک سکولاریسم و لیبرالیسم غربی با نام روشنفکر و دموکراسیخواه ـ البته به سبک امریکایی! ـ در همان میدانی به نفع حریف بازی میکنند که متحجران و سلفیگرایان و طالبانیها. و آنچه که در این میان مورد هجوم هر دو گروه با انواع نامها و شعارها و روشها قرار میگیرد همان اندیشه منطقی، مترقی و انقلابیای است که در ایران به انقلاب اسلامی انجامید و در جهان معاصر موج بازیابی هویت اسلامی و بیداری مسلمین را پدید آورد.
شناخت امریکا به عنوان مقتدرترین دشمن ثبات و اقتدار جهان اسلام و ایران، و شناخت پیچیدگیهای استراتژی و سیاستها و روشهایی که امریکا و غرب در مقابله با اسلام و ایران در پیش گرفتهاند وظیفهای است بر دوش نخبگان دلسوز جامعه. راه و سیرة امام خمینی و آثار آن عزیز، که در مصاف با امریکا تجربهای پیروز و گرانقدر اندوخته است، بهترین راهنماست. او در پیامهای خویش در بیان ویژگیهای جهان معاصر و نقاط ضعف و قوت غرب و شیوههای مقابله آنان با اسلام و ایران فراوان سخن گفته است و با نگاه تیزبین خویش نقاب از چهره اسلام دروغین و اسلام امریکایی و مدعیان آن پایین کشیده است و برای چنین ایامی درسها و پیشبینیها و تحلیلهایی بسآموزنده و شگرف ارائه کرده است.
مقاله ای را که مطالعه فرمودید از سری مقالات «دین همه دین است» می باشد که در آینده سایر مقالات این بحث(اسلام امریکایی) روی وبلاگ قرار خواهد گرفت .
| |||
خدایا به ما اسلام ناب آمریکایی عطا کن تا از هر اتهامی مبرا باشیم!
|
امام خمینی(ره) در مورد پیشنهادهای صلح و قطعنامه های شورای امنیت چه مواضعی داشتند و چه برخوردهایی را توصیه می کردند ؟
باید توجه داشت که از اولین روزهای تهاجم عراق به ایران تا سال 1366 که قطعنامه 598 به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید ، هیچ گاه و از هیچ سازمان و کشوری پیشنهادی که متضمن صلح باشد ارائه نشد . تا زمانی که عراق بخش هایی از خاک جمهوری اسلامی را در تصرف داشت پیشنهادها تنها در حد آتش بس و مذاکره بود و این امکان برای عراق وجود داشت تا با بهره گیری از برتری نظامی و امتیازی که به دلیل پیشروی در خاک ایران به دست آورده بود ، به اغراض سیاسی خود دست یابد . در مرحله بعد هنگامی که ایران توانست با همت فرماندهان و رزمندگان به برتری های عراق پایان بخشد و سرزمین های تصرف شده را در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس را آزاد کند ، محور پیشنهادها تغییر کرد و موضوع آتش بس و عقب نشینی به مرزها و سپس آغاز مذاکرات صلح مطرح شد و این به معنای از بین بردن برتری های نظامی ایران و امتیازهای سیاسی برای مذاکرات صلح بود . در این حال اولین موضع امام خمینی (ره) در قبال هر نوع پیشنهاد آتش بس ، شناخت متجاوز و پرداخت غرامت بود . ایشان در دیار با حبیب شطی دبیر کل کنفرانس اسلامی در 28 مرداد 1359 ئدرباره متجاوز بودن عراق فرمودند : «دولت ها اگر چنانچه می خواهند عملی بکنند و صلح و صفا باشد باید آن کسی را که مهاجم بوده و بغی کرده است و هجوم کرده است با او قتال کنند تا اینکه برگردد به امر خدا و برگشتن به امر خدا ، این نیست که از کشور ما بیرون برود بلکه بایاد خسارات مالی ایران را جبران کند... ما با کس دعوا نداریم ، لکن خسارت ایران و عراق را مطالبه می کنیم .» امام خمینی(ره) تا پایان جنگ بر این موضع تأکید داشتند . در سال 1365 نیز این موضع با بیان دیگری طرح شد و امام حتی آتش بس را پذیرفتند ولی به شرطی که مسئله متجاوز مشخص شود . آقای محمد جواد لاریجانی قائم مقام وزارت خارجه در سال های جنگ در این باره چنین توضیح می دهد : علی رغم تجاوز ارتش عراق -که ایران قربانی اصل این اقدام بود- دولت این کشور با مانورهای سیاسی و حمایت رسانه های غربی به دروغ صلح طلب معرفی می شد. حدود دو سه سال قبل از پایان درگیری ها در جمع آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی و اینجانب (دکتر لاریجانی) مسئله ای برای خروج از موضع انفعالی طرح شد و این در شرایطی بود که قسمت هایی از خاک عراق در تصرف جمهوری اسلامی ایران بود . نتیجه این نشست آن شد بود که ایران پیشنهادهایی را که جوامع بین المللی برای آتش بس ارائه می دهند رد نکند . این موضوع خدمت امام مطرح شد و امام فرمودند : «آتش بس ضروری است منتها باید مسئله مشخص شود و آن اینکه مسئول تجاوز معرفی شود . ما اصلاً غیر از این واقعیت چیزی نمی خواهیم ، ما می خواهیم معلوم شود که چه کسی به ایران تجاوز کرده است ، بعد از آن ما آتش بس را قبول می کنیم ، آتش بس که بد نیست .»
منبع : روایت حماسه